طلاق
روزی هزار بار قیمت سکه را می پرسید و خدا را به چهارده معصومش قسم
می داد که ارزان تر شود ، باید 1014 تا سکه مهریه بدهد.
روزی هزار بار قیمت سکه را می پرسید و خدا را به چهارده معصومش قسم
می داد که ارزان تر شود ، باید 1014 تا سکه مهریه بدهد.
قبلا خدمت تان عرض کرده بودم بنده گاهی بدون هیچ دلیل احساسی و عقلی واصولا بدون هیچ منطقی از بعضی بدمان می آید ! اما همیشه این نکته را هم گوشزد کرده بودم که از جانب این حقیر هیچ گاه به آن ها گزندی نخواهد رسید ! شاید هم اگر زمانی این باد " حق با کیه " حق با اوناست ، به در خانه آنها رسید ، به دست بوسی شان هم بروم و حتی به دست و پای شان هم بیفتم ، فعلا که افسار ما دست این باد است !! مثلا من به هیچ عنوان از این مهندس راز بقا خوشم نمی آید ، ان شالله که همگی با ایشان آشنا هستید ؟ ایشان جانشین همان کافر که از خط خارج شده بود (مش رحیم خودمان) است .
همه جریان همون 8 تن عتیقه که سباستین می خواست ببره پیش ماردونا که از فرهنگ ایران براش بگه و دلشو آب کنه و با یه دوز و کلکی بیارتش ایران رو یادتونه که ؟! نذاشتن آقا این سربازای گمنام امام زمان ، نذاشتن مهندس کار خودشو بکنه ! فکر کنم تنها کسی که به این سند چشم انداز داره با تمام توانش کمک می کنه همین مهندس باشه ! ایشون می خواست با یه تیر دو نشون بزنه هم روابط تیره با آرژانتین رو سفید کنه هم یه تبلیغی واسه ایران رو بکنه !! الان خیلی وقته درهای ایران بازه ، که هر کی می خواد میاد ببره ، ببره . اصلا گفتن خوردن حرامه بردن حلال ، ببرین نوش جونتون اما به بقیه هم بگید اینجا چه خبره که همه بیان . تک خوری نکنی نامردا . خب این جوری ما کلی گردش گر خارجی جذب کردیم و دیگه این قدر جیب مون از نفت سیاه نمیشه !!.
آها این دل صاحب مرده ما که دل نیست لامصب چهارراهه ، از این خبر خون های تلوزیون هم به شدت بیزاری می جوییم. مثلا چند وقت پیش یه خانم خبر خون نیشش رو تا بنا گوش باز کرد و گفت : اماراتی ها ربات ابوعلی سینا دانشمند ایرانی رو ساختن و یعنی عربا دارن کلی به ما حال می دن .
ت. د : با همه بی حوصلگیم نوشتم.
ت.د: امروز بقایی با مجلسی ها جلسه داشت ، و گفت تا سال دیگه !! گردشگر به جای نفت.
ت.د: می گن از ۳۰ نفری که این ابن سینا رو ساختن ۱۰ تاش ایرانی بوده .
ت.د: اینکه نزارن با اینترنت هیچ غلطی بکنی بدتره یا اینکه بزارن هر غلطی می خوای بکنی ، بکنی. اما اونام نگاه کنن؟
در زمان طفولیت که مدرسه رو بودیم گاهی ! بمون یاد دادن چگونه خاطره بنویسیم . ادا واصولش و قر و فرهاشو یادمون دادن. اما یادمون ندادن وقتی می خوایم خاطره بنویسیم چطوری خودمونو آماده کنیم که وقتی یاد اون روزگار میفتیم یاد بدبختی هایی که کشیدیم نیفتیم اگه هم افتادیم ، چگونه در بیایم ؟! خیالی نیست البته ما همیشه گلیم مان را در آب می شوییم بعد در آفتاب پهن می کنیم که خشک شود بعد دست هایمان را در جیب مان می کنیم بعد سوت زنان دور می شویم!
خلاصه اینکه آخر ترم نمی دانم چند دانشگاه بودیم ، که یکی از هم کلاس های مونث ما را به کناری کشیدن و بعد از کلی گریه و زاری واینجا غریبم نازنین و رو سفید کردن اشک تمساح و خر نمودن ما ، با الفاضی همچون با شخصیت و قابل اعتماد و اینها .ما را لُر به غیرت کردن و منو راضی کردن که توی امتحان پایانیش که چند باری هم این درس از خجالتش دراومده کمکش کنم . خلاصه اینکه روز جشن نیکوکاری فرا رسید من صبح خودم امتحان داشتم ایشون عصر من خسته و مرده از خرخونی شب امتحانی موندم تا عصر . تشریف اوردن بنده گوشیمو دادم به ایشون ، ایشونم گوشیشونو دادن به بنده . هیچ چیز دیگه ای به هم ندادیم ها .وا بی ادبا !! تیتر کلیه ی قسمت های جزوشو نوشته بود توی یه برگه بعد جزوه شو صفحه بندی کرده بود و جلوی هر تیتر شماره صفحه رو نوشته بود . قرار شد من از بالا به پایین همه تیترها رو بخونم هر جا ازش سوال اومده بود یه سرفه کنه بعد منم توضیحش رو بخونم .
دیگه بگزریم از سرفه هایی که غیر عمدی خانم می کردن و سرفه های بچه های دیگه و گیج بازی های ایشونو و خنگ بازی های بنده و حرص خوردن ها ! دو ساعت الاف شدم . بعد شنگول زدن بیرون و وسیله های ارتکاب جرم رو عوض کردیم و یه تشکر نون خالی کردن و رفتن . آقا من خسته حتی نا نداشتم برم خونه . با هزار بدبختی یه ماشین گرفتم و رفتم خونه . غافل از اینکه وسیله ارتکاب جرم من توی تاکسی جا مانده ! و جشن نیکوکاری ما کامل شد.
ته دیگ های تقلب :
ت.د: اگر می خواهید فکر کنید نیت من جز کمک به هم نوع چیز دیگری بوده ، من مشکلی ندارم . شما راحت باشید.!!!