محمد و قرآن، ما قرآن محمد

سلام

سوره احزاب آيه50
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‌اى براى تو حلال كرديم و همچنين كنيزانى كه از طريق غنائمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‌اى و دختران عموى تو، و دختران عمه‌ها و دختران دائى تو و دختران خاله‌ها كه با تو مهاجرت كردند، هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود قائل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مى‌تواند با او ازدواج كند اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ساير مؤ منان، ما مى‌دانيم براى آنها در مورد همسران‌شان و كنيزان‌شان چه حكمى مقرر داشته‌ايم (و مصالح آنها چه ايجاب مى كند) اين به خاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.

                                                                  

             این پیوند را تنها برای تو مجاز دانستند . کافران که جایی ندارند . نه حتی برای مومنان دیگر!!!

 در این بازار مکاره که ، صدف هایشان را می گزارند لای کاغذ مچاله شده زن ستیزی و می دهند به رایگان، به نام آزادی!! اگر موفق می شوند اگر می توانند اگر مشتریانشان روز به روز بیشتر می شود . عیب را در خود بیابیم نه در آنان!!

                                  مشکل از ما و آن پیله است که تنگ تر از دیروز بر خود می تنیم .


شاهدیم، می بینیم، عفت مان ،غرورمان، ناموس مان چطور در چنگال وحشی آنان دست به دست می شود..

                                   دریغ ! ما پیله را تنگ تر می کنیم.  

بر قانون نشسته ها ، راه را خوب می رفتند اما "می رفتند" دیگر نمی روند راه همان راه است. شکل رسیدنش را باید عوض کرد تا از آن خشکی از آن سیاه و سفیدی در بیاید، سال هاست که مردم تلوزیون های سیاه و سفید خود را به جادوی رنگ تلوزیون رنگی فروخته اند. مگر نه آنکه هر دو یک چیز را به نمایش می گزارند!! ما هنوز در همان سیاه و سفیدی مانده ایم . 


                                 رنگ و لعاب این دنیا هوش را از سر انسان می برد.

جشن و سرور و چراغانی گل و ریسه و شربت و شیرینی خوب است شیرین است اما شیرین تر از آن ، آنست که اگر ناپخته یا شاید پخته ای !! سینه اش را صاف کرد و گفت : این محمد کیست که همه چیز را برای خود می خواهد که زن را برده می شمارد که کنیز را زن خود می کند که غنائم اش زن ها هستند که... جوابش را بتوانی بدهی نه آنکه هر انگی به او بزنی نه آنکه زور  بازو نشانش دهی.

                              که از ما بهتران توجیحش می کنند زیباتر لطیف تر رنگین تر.

به دعوت میان دار

 

من خوش شانس ترین آدم روی زمینم!

 

آقا سلام

این پست خواننده های خاص خودش را دارد!

آقا من هی می گم والا بلا به پیر به پیغمبر ما شانس نداریم نگین نه ، نگین شانس چیه ، نگین مهندس خرافاتیه نگین که هیچ رقمه تو کت من یکی نمیره ، هی ننه جون می گفت شانس ما خوابیده هی مسخره اش می کردم حالا هرکی دوس داره منو مسخره کنه  مشکلی نیست !! مال من یکی یه طوری خوابیده که دیگه مهاله بیدار بشه حتی با توپ و تانک و کوفت و زهرمار..بریم سر اصل مطلب باید یه کاری رو آماده می کردم و تحویل استاد می دادم زد و سیستمم مشکل پیدا کرد شانس دیگه !! سریع زنگ زدم به یکی ازاقوام که آره من میام فردا اونجا کارامو انجام می دادم . طرفم کلی منو دوست داره ، آره دوس داری با توام؟ ها ؟  گفت : ما خودمون تنهاییم .بیا خوشحال میشیم . ماهم گفتیم بعد این همه درس و خستگی و مشکلات  این چن روزه هم بریم اونجا که یه کم تو آرامش باشیم . به خدا کلی به یه کم سکوت احتیاج داشتم. هم کارامو آماده کنم. چی بگم شب رفتیم و کلی با بچه ها گپ زدیم تا صبح کلا 4 نفر بودیم توی خونه درندش. صبح نشده از در و دیوار همین طور مهمون سرازیر می شد. فکرشو کنین . اونم چه مهمونایی یه بچه های باادبی داشتن . از دیوار صدا در می یومد از اینا نه !!ساکت. همین طور دست به سینه یه جا نشسته بودن. هی سکوت می انداختن تو خونه. هی التماس می کردم می گفتم بابا تو رو خدا تو رو به جون هر کی دوس دارین یه کم فضولی کنین یه کم نیروتونو تخلیه کنین بچه اینقدر ساکت . مگه گوش می کردن . همین طور مات و مبهوت نشسته بودن . راست می گم به جان خودم باور کنین. مگه میومدن نزدیک کامپیوتر ابدا نه خودشون نه مادراشون اصلا اینقدر درکشون بالا بود . اصلا آدم کف می کرد از این همه شئور. یاد بگیرین یه کم شما هم. یه سه شب همون جا بودم دیدم نه خیر اینا خیال رفتن ندارن . دمم گذاشتم رو کولمو دویدم تا بیشتر از این صاحبخونه دچار اقبال نحس من نشه و هی از در و دیوار رو سرش خراب نشن .

پ.ن: من و یه نفر دیگه گارسن شدیم.

پ.ن:درست فامیلٍ اما شئورش زیر صفره . ناراحت نشو.

پ.ن:اما کلی خندیدم. این قهرمان کیک بوکسینگ هم خیلی ادعاش زیاد شده بود ها.

پ.ن :مرسی به خاطر پذیرایتون.

خانم فاطمه واعظ جوادی گوش کن به من خواهرم . چشماتو  باز کن . گوشاتو هم همین طور

آقا سلام

موضوع انشاء : خاک بهتر است یا خاک بر سر بودن؟

با سلام و خسته نباشید خدمت خواهر عزیز و بهتر از جانم فاطمه واعظ جوادی . امیدوارم که حالت خوب باشد و بلاخره از آن پاسگاهی که به خاطر برادرت کامران در آن ۵ ساعت نشسته بودی . نجات یافته باشی . خواهر عزیزم من که کوچیک می باشم و نمی دانم چرا ریس های محیط زیست را خانم می گزارند . مادرم می گوید : چون مردها تنبل هستند و به نظافت نمی رسند . این نظر او است و به من ارتباطی ندارد. اما خواهر عزیزم مگر چه شد تو را در آن پاسگاه که نتوانستی با صبر و متانت کمی برای مردم حرف بزنی ؟ پدرم می گوید این همه از معاون خانم .... فقط همین را گفت و چون من کوچیک هستم نمی دانم یعنی چه ؟ تو می دانی ؟ برادرم می گوید: به هول و ولا افتاده اید به خاطر آنکه کمی از خاک کربلا دارد نصیب شما هم می شود. و می توانید اگر آب هم نبود با آن تیمم کنید ؟ من که کوچیک هستم و نمی دانم این حرفها یعنی چه اما خب راست می گوید برادرم . هم خاکش شفا دارد هم اینکه دیگر از خاک خودمان استفاده نمی کنیم . اصلاح الگوی مصرف هم رعایت می شود. عمویم می گوید : ایران یعنی تهران و تهران یعنی ایران . و من را گیج کرده اند و من هنوز نفهیده ام کدامشان پایتخت است ایران یا تهران . آخر خوب می دانی من کوچیک هستم و یه کم نفهم!! هی اونها گفتن و من نوشتم .اما این انشای من بود بگزار چند خطی هم من بنویسم . خواهر عزیزم من حالم از کسایی که فکر می کنند مردم بی شئور و نادان هستند بهم می خورد . این را همین طوری نوشتم منظوری نداشتم (باور کن به جان خودم) جمع کن این کمیته و این تشکیلاتو این مسافرت هاواینا رو قبلا باید انجام می دادی نه الان . الان که یه کم دارین خودتون مستفیظ می شین . مگه نه اینکه امام گفته خوزستان دین خودش رو به اسلام ادا کرده . شما چی دین خودتون رو به خوزستان ادا کردین ؟؟. این مشکل خاک برسر بودن سال هاست که با استان های جنوبی هست و این چند وقت بیشتر . فقط این سری به چشم اومد چون رسید به ایران . ایران یعنی تهران . تهران یعنی ایران . خواهر عزیزم کدامشان پایتخت است . آخر می دانی که من کوچیک هستم و نمی دانم.

پ . ن: معذرت می خوام

پ . ن:عذر می خوام

پ.ن:ببخشید

پ.ن: این انشاء نمره می خواهد.

پسون نوشت: خانم ریاست سازمان محیط زیست جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه زنده ای که با کامران نجف زاده در ۲۰:۳۰ داشتند با لحن بسیار تندی با ایشان صحبت کردند و به  ایشان گفتند که  خبر های اشتباه به مردم نده مردم آگاهند درست خاک بر سرشان است. اما آگاهند . من یک لینک دادم که سایت کامران و نمی دونم چرا باز نمیشه. دیگه   چی ؟ ظاهرا شما از گرد و غبار در امانید خدا رو شکر!

ماندن و رفتن!

                                                             

 سلام

 

                                                                          

در فکر همان ۴ سال پیش...

                                                                        

اندر حکایت من و پرستار

آقا سلام

والا ما از هرچی دوا و دکتر و قرص و شربت و بیمارستان و پرستار بدمون میاد . اصولا هم یا اصلا بیمار نمی شویم یا اگر هم دست قضا زد توی کمرمان آن قدر به خود می پیچیم تا مریضی خودش رویش کم شود . اما اینبار حالما بسیار بد شد . مادر گرام همراه با دختر گرامشان افتادند به جان ما که برویم . آقا با هزار بدبختی منو فرستادن البته به همراه خواهر که صد البته گرام!! رفتیم پیش جناب آقای دکتر که مثل همیشه دهنمان را با ز فشارمان را اندازه نبض مان را حس کردند و چهار تا خط کشیدن توی دفترچه!!!! بعد ما هم دراز کشیدیم روی تخت تا پرستار بیاید و این سرم کوفتی را به ما وصل کند . گفت چه رگ های خوبی داری !! راحت میشه سرم رو زد ما هم کمی سرخ و سفید شدیم. آقا سرم و زد و رفت خواهر گرام هم رفت به ملاقا ت مریض های دیگه منم دستمو گذاشتم زیر سرمو رفتم توی رویا آخه از شما چه پنهون به قول ننه جون گوش شیطون بدبخت کر می خوام یه کاری رو شروع کنم . آقا همیجور توی فضا بودیم که یه احساسی داشتیم یه چیز مثل باد کردن همین طور داشتیم باد می کردیم . فکر می کردیم از اثرات مشهور شدنه آخه بد جور تو حس بودیم یهو دیدم نه انگار خیلی طبیعیه چشامون که باز کردیم بله دستمان به اندازه یه توپ فوتبال باد کرده بود . حالا بیشتر و کمترش را نمی دانم ولی به همان اندازه بود باور کنید به جان خودم! پرستارررر؟ پرستار؟؟؟؟؟ هیچ خبری نشد خواهر محترم هم نبود!! وقتی ملاقاتش با بیمارهای دیگه تموم شد. رسید به اتاق من !! پرستار اورد بله سوزن اصلا وارد رگ نشده بودخواستم یه چهار تا فحش بهش بدم از بس گفت گلم عزیزم . بی خیالش شدم من آدم بی جنبه ای نیستم ها !!باور کنید به جان خودم. من از هرچی دوا و دکتر قرصو و شربت و بیمارستان و پرستاره بدم میاد .ها اولش گفته بودم اشکال نداره از بس بدم میاد!.

مهدی کروبی تف سر بالای انقلاب

آقا سلام

                              

 

بلاخره بعد از کش و قوس ها و همچنین قوس و کش ها ی(برای رعایت کردن عدالت) فراوان بلاخره نگهبانان این مرز و بوم این انتخابات را مهر زدند . آقا همینی که هست می خواین قبول کنین نمی خواین برین به جهنم . عده ای هم قبول نکردند و می خوان برن به جهنم و عده ای هم باز دچار بهت شدند . خسته کردند ما را این عده هر روز و شب می روند توی بهت !عده ای هم که خیالشان تخت و راحت بود چون می دانستند آب از آب تکان نمی خورد. شیخ جک ما هم می خواد بره به جهنم و به خاطر همین هم نامه نوشته و از ما معذرت خواهی کرده . بابا اشکال نداره من که بخشیدمت اگه اون پول رو هم زیاد می کردی خودم بهت رای می دادم. ایشالله دوره بعد زیادش کردی خودم در خدمتم. اما عزیزم فدات بشم قربونت برم شیخ رپ خودم قربون اون حنجره مریضت نکن بس کن به خدا خوب نیست زشته عیبه قبهت داره. هی امام امام میکنی خو اگه بود الان پدرت رو درآورده بود (بخشید) !! بس کن عزیز دلم . مشکل کرایه خونه است . جهنم خودم می دم ول کن دیگه تو!! مگه نمی گی زدن کشتن بردن خو اگه شما بودی چه می کردی؟؟ درست همین کار رو و شاید بیشتر نه کمتر . اما کسی که ادعای یار زنده و با سابقه امام رو داره . الا ن رهبر رو قبول نداره؟؟؟ بدجوری تف سر بالا شدین واسه این انقلاب .

پ.ن: من که به زمین و زمان اعلام بیطرفی کرده بودم  محض اطلاع گفتم!

پ.ن : نامه مهدی کروبی خطاب به ملت فهیم و غیر فهیم.

پ.ن : چقدر دلم تنگ شده بود برای این برنامه های دلایل های ناکامی های تیم های ورزشی های ایرانی های.

پ.ن: تماشاگران پرسپولیس آبروی ایران را خریدند.

 

 

تیم ملی و اغتشاشگرا!

 

آقا سلام    

                                                  

باور کنید به جان خودم من تازه فهمیدم نرفتیم جام جهانی از بس مشغله فکری دارم دیگه (منظورم محمودفکری نیست ها) مهندسیم دیگه چه کنیم . آقا نرفتیم که نرفتیم چرا گریه می کنید؟ چرا خود زنی می کنید ؟ ایشالله یه ۲۰ سال دیگه با نوه هامون می ریم .  من فهمیدم چن تا از بازیکنامون خودکشی هم کردن لامصباا به این می گن غیرت و تعصب !اصلا کی حال داشت بره آفریقا وسط یه مشت سیاه پوست همون بهتر که نرفتیم. اونجا هور و پری زیاد وجود نداره که بعد از دو باخت یه مساوی که دور اول تموم شد بخوایم یه چرخ اساسی بزنیم در ثانی شما که سُراتونو به اندازه کافی خوردید بقیه  هم ایشالله دبی جبران می کنن . تازه من تازه فهمیدم که بهشون تهمت زدن واسه اون دسمال های سبز بدبختی ها بابا اونا می خواستن از تیم پاس همدان حمایت کنن چراشون من نمی دونم ا ز خودشون بپرسین . تازه چندتاشونم به خاطر اینکه خدا بهشون کمک کنه بنده خدا هم عنایت کنه از اون یه میلیارد یه سهمی ببرن.  خدا باعث و بانیش و لعنت کنه که این جوری دنبال جوونای باتعصب و با غیرت ما حرف می ندازن (در حال زدن مشت گره کرده به سینه)!! اما خودمونیم ها عین خود چی خودتون زدین به "..."بعد به روح موسوی و یاراش و آشوب گرا و اغتشاش گرا صلوات فرستادین و عین تف سر بالا که کسی حواسش نیست داره میفته وارد مملکت شدین خوشمان آمد به به .شاید خودتان هم کمی سیبلشان را چرپ کردین ها ؟ الله اعلم. 

پ.ن: درسته که تیم ملی همانند آمریکا اگه بره جام جهانی هیچ غلطی نمی تونه بکنه ! اما ما همون یه قل دوقل شم دوس داریم.

پ.ن: قابل توجه کسانیکه نگران نمره درس قرائت بودن . استاد گرام هماننده ملوان زبل نمره ها را زدن درون سایت ۲۰ شدم اما ۴ شو کم کنین.

پ.ن: چند تن از مربیان و بازیکنان و پیکشسوتان و تماشگرنما و بی نما طی نامه ای از موسوی برای برچیدن این دوقطب قرمز و آبی و اضافه نمودن قطب سوم سبز به فوتبال تشکر و قدر دانی نمودند.

پ.ن : اولین بیانیه در ایران درسال ۱۴۳۰ توسط چه کسی نوشته شد؟                             

 

به ما کمی آرامش عطا کن

سلام

هر چقدر که زرق وبرق و رنگ های این دنیا بیشتر می شود

 سیاهی اش پر رنگ تر می شود .

سفیدی هم گاهی پیدا می شود اما آن قدر اندک که حتی سیاه را خاکستری جلوه نمی دهد.

و من

که گاهی میان این همه نور های منبسط  تو را گم کرده ام و  پیدایت می کنم در نگاه کودکی که بی بهانه به من لبخند می زند.

و تو

که با بهانه و بی بهانه مرا پیدا می کنی.

امشب هر کس به طرف درگاه ات دست کشید . به او کمی آرامش عطا کن . الهی آمین.

محسن مخملباف و تف سربالا

آقا سلام

                                                      

آی ملت . کجا قایم شدین ها بیان اینجا ببینم حالا که گندش در اومده هم رفتین تو رهن سوراخ موش ها. واقعا که چقدر گفتمتون برین حمام یه دوش بگیرین آخه چرا از آب می ترسین . به پیر به پیغمبر آب ترس نداره حداقل بهتر از اینه که برن آبروتونو تو دنیا ببرن. بابا یه عطری یه مامی یه ادکلنی یه خوشبو کننده ای یه کوفتی زهرماری پیدا نمیشه بزنین به خودتون ؟؟ها ؟ من ؟ چی ؟ آآآ بیا بو کن ؟ خوب دیدی که من عین گلم باور کنین !! بابا شدت بو این قدر زیاده که جلوی دهنوشونو دماغشوشنو چشماشونو گوشاشونو گرفتن به فکر این بدبخت هم باشین می میرن ها ؟؟ گناهش میفته گردن شما از ما گفتن بود . آقای مخملباف من از طرف همه قول می دم که یه فکری برای بوی بدشون بکنن . فقط جان سمیراتون دیگه تف سر بالا نشین آبروی ما رو جلوی کسی نبرین. بارکلا . من قبلا شما رو قبول داشتم . حالا رو زیاد مطمئن نیستم چه می دونم ؟؟

پ.ن: امروز همون کسی که بهشت زیر پاشه می خواست برای امتحان ما رو بدرقه کنه گفت : خدایا اندازه تلاشی که کرده بهش کمک کن . حال کردین ما رو بدبخت کرد!!

پ.ن: مصاحبه محسن مخملباف با روزنامه گاردین.

پ.ن: آقا ما تا امروز چهارتا امتحان دادیم هیچ کدومشون سخت تر از قرائت قرآن نبود . والا ما کافر نیستیم اما این استاد با اون دست خط زشتش و خط خوردگی هاش و با اون همه ادعاش حاضر نبود یه برگه دیگه عوض کنه برای طراحی سوالاش . ما که ازش نمی گزریم والا التماس نکنین حقشه.